چهارشنبه، 7 تیر، 1385
رفته بودم سر حوض
تابشویم شاید .. چشمان خود را در آب
آب در حوض نبود.
ماهیان گفتند : " هیچ تقصیر درختان نیست "
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید آمد و او را به هوا برد که برد
* * *
ماهیان می گفتند
در دلاشان اما درد زخم پیدا بود
* * *
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب
برق از پولک ما رفت که رفت
ولی آن نور درشت
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد می آمد دل او پشت چین ها تغافل میزد
چشم ما بود
روزنی بود به اقرار بهشت
* * *
ماهیان می گفتند
در دلاشان اما درد زخم پیدا بود
* * *
حال ....
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی . همت کن
و بگو ماهیان حوضشان بی آب است
باد میرفت به سروقت چنار
من به سروقت دلم می رفتم