اروئیکا

اروئیکا عریانی اندیشه است و پاکی دل،اروئیکا یعنی تمام خوبیهای دنیا، اروئیکا یعنی دوستت دارم چرا که زندگی یعنی دوست داشتن

اروئیکا

اروئیکا عریانی اندیشه است و پاکی دل،اروئیکا یعنی تمام خوبیهای دنیا، اروئیکا یعنی دوستت دارم چرا که زندگی یعنی دوست داشتن

دوشنبه، 30 آبان، 1384

دوشنبه، 30 آبان، 1384

 

فقط یه یادآوری به خودم .....

امروز اروئیکا ۲ ساله شد

۴ نفری تولدت رو جشن میگیریم ....

جمعه، 27 آبان، 1384

جمعه، 27 آبان، 1384 

 

میترسم خودم رو نشون بدم .... تو بازی خدا گم شدم ....

اون وقتی که سبز بودم و بکر طوفان دروغ و فریب صادقانه شاخه های پر از شکوفه بادامم رو ازم گرفت  ....

 وقتی باغبون اومد که کویر بودم یه کویر پر از آرزوهای فراموش شده اومد و از همه چیز جدام کرد و شد همه دنیای یه گل .از آرزوهام یه تپه ساخت و من شدم وحشی ترین گل تپه آرزوها ....

یاد گرفتم پرواز پروانه ها و رقص نسیم را باور نکنم ... بهم یاد داد بوی عطر خودم و حتی باغبون رو هم باور نکنم  . شدم یه گل پر از خارهای تیز  ٬ زیبا و درخشنده اما تنها تنهایی که هیچ کس و هیچ چیز نتونست پرش کنه ... 

باغبون منم مثل همه باغبونها یه باغ داشت پر از گل  ٬ اروئیکا نمیخواست گلخونه ای باشه  باغبون نمیتونست باغشو رها کنه .......

چاره ای نبود ٬ اشکهام رو زیر قطره های شبنم پنهون کردم و به آسمون آبی لبخند زدم .... 

تا اینکه یه روز ....

یه تیکه ابر بهاری وسط پاییز پیدا شد و قطره قطره شروع کرد به باریدن .... الان داره شوری زخمهای قبلی رو پاک میکنه ... مثل همه ابرهای بهاری نمیدونم کی اومد نمیدونم تا کی میباره و نمیدونم کی میره ....

ولی این رو خوب میدونم  ٬  از رقصیدن زیر بارون لذت میبرم  

************************************ 

باهات یه عالمه حرف دارم اگه من شهامت گفتن و تو شهامت شنیدنش رو داشته باشی

پنجشنبه، 19 آبان، 1384

پنجشنبه، 19 آبان، 1384 

 

تپه آرزوها سفید سفید شده ..... دیگه اثری از رد پاها نیست ...

آخه میدونی همونی که همیشه پشت شب بوها بود پرهای سفید بالشتشو بهم هدیه داد ....

حالا میتونم چشمم رو ببندم و همه رد پاها رو فراموش کنم ....

دوشنبه، 16 آبان، 1384

دوشنبه، 16 آبان، 1384 

 

نمیشه جای خالی کسی رو حس کرد که هیچ وقت نبوده مطمئن باش حتی همون چیزی که خشم تورو بیدار کرده یه نشونه هست از چیزی که خیلی هم پر رنگ و قوی بوده ....

مشکل اروئیکا اینه که شامه قوی و چشم های روشنی داره همینه که باعث میشه همیشه عطر لبخند و نور نگاه رو تو ذهنش موندگار بکنه و همین موندگاری باعث شده که همیشه در عین زیبا دیدن ساده هم ببینه ....

این رو بدون یه خار هیچ وقت روی تپه آرزوها سبز نمیشه و هیچ وقت باغبون نمیخواد و هیچ وقت گل نمیده  ... باد نمیتونه عطر خار رو سوار شونه هاش بکنه .... اما یادت باشه هر گلی خار داره و هرچقدر گل بزرگتر و درخشنده تر باشه خارش هم تیزتر و برنده تره .... پس اگه به یه گل دل بستی باید زخم خارهاش رو هم به جون بخری همون جوری که اون هم نیش تورو به جون خرید

و اگه جایی یه گل دیدی سعی نکن از شاخه جداش کنی مخصوصا اگه گلت وحشی بود و اگر این کار رو کردی بدون خیلی زود از دستش میدی حتی اگر گلت فقط گل تو باشه و اینو بدون قلبی که برای دیدن زیبایی آفریده شده هیچوقت به یه خار دل نمی بنده پس با خودت روراست باش و قبل از اینکه گلت ترکت کنه برگرد پیشش و براش یه گلدون ببر اندازه صداقت دیروزت ....

و اما حرف آخر .....

شاید همون سکوت و تنهایی ممتد تو  گلت رو رنجوند . گلها همیشه دوست دارن شیرینی نگاه عزیزشون باشن ولی وقتی تو نور چشمهات رو از تنهاییت میگیری دیگه جایی واسه گلت نمیذاری ....

پنجشنبه، 12 آبان، 1384

پنجشنبه، 12 آبان، 1384 

 

وقتی کلمات یاری نمی کنن مجبور میشی تمام حرفها رو با یه نگاه و یه لبخند روانه دیار غریب عشق بکنی ....

اونوقت فقط میتونی امید داشته باشی که  تبعیدی های این زمین باز هم با دلهای پاکشون صورتت را مهمون یه لبخند به وسعت بودن بکنن .... 

************************ 

حالا که بازی را یاد گرفتم دیگه بازی کردن را دوست ندارم

فقط دلم میخواد ساده ببینم و ساده بگذرم

جمعه، 6 آبان، 1384

جمعه، 6 آبان، 1384 

 

توی سکوت دارم غرق میشم ...

نگاه های بی هدف را دنبال کردن تفریح هر روزم شده کسی چه میدونه شاید بین اون همه نگاه های سرد و خشک بین اون همه قلب های سرد و سنگی بین اون همه لبخندهای شیطانی و محبتهای کنسرو شده بین اون همه ذهن های خود فریب ....

کسی چه میدونه شاید یه روزی  یه جایی  یه جوری  نگاهم به لکه روشن پیشونی شازده کوچولو گره خورد

یه وقتایی با خودم فکر میکنم چقدر پر کردن بزرگترین چاله یه دختر کوچولوی شیطون میتونه راحت باشه در عین سخت بودن ...

نه !!! اینجا دیگه جای خوبی برای موندن نیست بوی ریا گرفته نمی دونم از کی و از کجا فقط میدونم دیگه اون خونه آروم و صمیمی و گرم همیشه نیست 

یه روزی فکر میکردم آرامش دریا رو مرداب میکنه اما الان بزرگترین آرزوم همون صندلی چوبیه  

************************* 

اینجا آشنا ها هم با هم غریبه هستن . نه !  دلم یه ناشناس دیگه نمی خواد حتی اگه همراه قدیمی باشه

قاصدک در دل من همه کورند و کرند

                دست بردار از این در وطن خویش غریب  

************************* 

باغبون کجایی تو ؟ باد تند پاییزی داره آخرین ریشه های زخم خورده گلت روهم نابود میکنه . یه آب پاش آب سرد به پاکی نماز صبح می خواد

دوشنبه، 2 آبان، 1384

دوشنبه، 2 آبان، 1384 

چرا خودت را پشت نوشته ها قایم کردی ؟

بیا بیرون ، این بیرون اینقدر زیبایی هست که برای همیشه لبخند زیبات رو موندگار کنه

باز کن پنجره را من تو را خواهم برد به سر رود خروشان حیات .... 

بیا با من ، بیا تا من  ، نگو دیره  

************************************* 

راستی ، هیچ وقت اشتباه نگرفتم .....