شنبه، 31 تیر، 1385

شنبه، 31 تیر، 1385

آروم بود .. آروم تر از هر روز دیگه ای که به یاد داشتم ...

دامن سبزش رو بالا زد ...حتی تو آفتاب گرم کویر هم راه تپه آرزوها رو بلد بود ... 

زره زره تپه جای پاش رو می بوسید ... سخاوت مندانه موهاش رو به نسیم بخشید تا عطر امید همه جا رو پر کنه ...

شب بو ها بهش لبخند می زدتد ... ریشه هاش رو تو خاک محکم کرد ... آروم پلکهاش رو بست ...

مهتاب روشن تر از همیشه می تابید ... امشب مهمونی گلهای باغ بود .