پنجشنبه، 22 اردیبهشت، 1384
هر بار که گوشی منتظر شنیدن حرفیه که هیچ وقت زده نمیشه ... بوی سوختن دلی که با همه وجود میخواد فریاد بزنه همه جا رو پر میکنه... و حتی نیلوفرهای وحشی هم طعم تلخ بغض فروداده شده را حس میکنن ... توی اون روزها صدای مرداب رو خوب میشنوم : بخوان چکاوک بخوان ********************************** چه سرنوشت عجیبی که کرم کوچک ابریشم مدام پیله می بافت و به فکر پریدن بود .... ********************************** پنج شنبه شبها رو بهترین موقع برای درد دل کردن و گله کردن و خواهش کردن ازت پیدا کردم ... هرچی باشه هفته ای یک بار مهمون فراموشکارهای زمینی هستی عزیز .. میدونم که خوب میدونی ... پس اجازه بده فقط بین من و تو و فرنوش بمونه .... |