دوشنبه، 20 تیر، 1384
از این همه تلخی خسته شدم .... کم کم داره نوبت تو میشه .... اگه نوبت بخوای .... **************************** باز کن پنجره را ..... من تورا خواهم برد به لب رود خروشان حیات .... آب این رود به سر چشمه نمی گردد باز .... بهتر این است که غفلت نکنیم از آغاز .... |