شنبه، 31 تیر، 1385
آروم بود .. آروم تر از هر روز دیگه ای که به یاد داشتم ...
دامن سبزش رو بالا زد ...حتی تو آفتاب گرم کویر هم راه تپه آرزوها رو بلد بود ...
زره زره تپه جای پاش رو می بوسید ... سخاوت مندانه موهاش رو به نسیم بخشید تا عطر امید همه جا رو پر کنه ...
شب بو ها بهش لبخند می زدتد ... ریشه هاش رو تو خاک محکم کرد ... آروم پلکهاش رو بست ...
مهتاب روشن تر از همیشه می تابید ... امشب مهمونی گلهای باغ بود .
جمعه، 23 تیر، 1385
دیشب خدا اومد تو خوابم ...
به خاطر خلقت تو ازم عذر خواهی کرد ....
جمعه، 9 تیر، 1385
ماهیان باور نکردند
آنچه ما می دیدیم
ظهر دم کرده تابستان نیست
عطش سرخ درختان بودست
آنچه ما می دیدیم
تغسی ناب درختان
هوس شیطنت بازی مرگ
بخشش عشق به خاک خشک نیست
بخشش آب به رود است
ماهیان باور نکردند
عکس آن میخک قرمز در آب
بازی برگ درختان بودست
زیر رگبار نسیم
دلشان پاک تر آب روان
تنشان سرخ تر از عشق کبود
در نگاشان اما نور حق پیدا بود
حال ....
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی . همت کن
و بگو ماهیان حوضشان بی آب است
باراش بی منت باران ....
تا ببینند همه ... رقص بی سایه ء عشق
چهارشنبه، 7 تیر، 1385
رفته بودم سر حوض
تابشویم شاید .. چشمان خود را در آب
آب در حوض نبود.
ماهیان گفتند : " هیچ تقصیر درختان نیست "
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید آمد و او را به هوا برد که برد
* * *
ماهیان می گفتند
در دلاشان اما درد زخم پیدا بود
* * *
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب
برق از پولک ما رفت که رفت
ولی آن نور درشت
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد می آمد دل او پشت چین ها تغافل میزد
چشم ما بود
روزنی بود به اقرار بهشت
* * *
ماهیان می گفتند
در دلاشان اما درد زخم پیدا بود
* * *
حال ....
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی . همت کن
و بگو ماهیان حوضشان بی آب است
باد میرفت به سروقت چنار
من به سروقت دلم می رفتم
یکشنبه، 4 تیر، 1385
شهاب های دنباله دار رو رها کن .....
تنها ستاره ها میمونن .....