-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1387 07:52
چه دلگیر شده این خونه بدون خنده های تو چه نامهربونن این نوشته ها بدون چشمهای تو و من چقدر تنهام بدون حس دوست داشتن تو نه! به من خرده نگیر .... دوست داشتن تو زیباترین گناه و قشنگترین اشتباه زندگی من بود اما..... بترس از روزی که این قلب سرخ تپنده بخواد توبه کنه اونوقت، تو میمونی و یه اتفاق اتفاقی که باورش برات غیر ممکنه...
-
چهارشنبه، 9 آبان، 1386
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 13:09
چهارشنبه، 9 آبان، 1386 چه دلتنگی شیرینی دارم چه حس ترس آشنایی بهانه من باش برای همیشه که از بودن تو بودن را به یاد آوردم
-
دوشنبه، 9 مهر،۱۳۸۶
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 13:08
دوشنبه، 9 مهر،۱۳۸۶ نبودی , نبودی , نیستی در نبودت اما او بود در بودنت غرق شد و حالا , در نبودن امروزت به نیست میرسد تو بگو ... گناه کیست این به نیستی رسیدن در نبود تو به هر خاکی تکیه کرد تو بگو ... گناه کیست آلوده شدن دامان پاک عاشقان نه! بی تفاوت عبور مکن ... چند لحظه بایست .... کویری که می بینی روزی دریا بود .......
-
دوشنبه، 22 مرداد، 1386
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 13:06
دوشنبه، 22 مرداد، 1386 از ورای این همه دیوار، آسمان باز هم آبیست، و من باور دارم که غروب ، طعنه خورشید نیست ، نوید فردای بهتر است !
-
سه شنبه، 12 تیر، 1386
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 13:05
سه شنبه، 12 تیر، 1386 میتوان برای بوسه دلتنگ شد، میتوان برای آغوش بی تاب بود میتوان بوسه را بی دلیل داد و برای پس گرفتنش دنبال دلیل بود میتوان بوسه بی دلیل داده شده را با دلیل بازپس داد میتوان خواند و سرود و هیجان زاده شده در حرف را با بوسه آمیخت. میتوان التهاب شب و بوسه و آغوش را با سیاهی فردا تباه کرد. بوسه را...
-
شنبه، 9 تیر، 1386
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 13:04
شنبه، 9 تیر، 1386 زندگی لبریز از عشق است زندگی سرشار از رویاست ای مرا تنها رها کرده! ای گنهکار خطا کرده ! بی تو من با زندگی دشمن نخواهم شد بی تو قلبم را نخواهم کشت بی تو پاییز و برودت بار تنهایی ، در نهانخانة جانم ره نخواهد یافت بی تو زندگی باز هم زیباست بی تو زندگی باز هم لبریز از رویاست
-
پنجشنبه، 7 تیر، 1386
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 13:03
پنجشنبه، 7 تیر، 1386 اول قول بده بهم نخندی تا بگم .... دلم تنگ شده واسه اینکه آدامس خرسیمو قد یه بشقاب باد کنم . واسه اینکه یه روز کامل برات دنبال هدیه بگردم واسه لیس زدن یه بستنی دو متری اون هم وسط خیابون واسه بدمینتونَ واسه بوی سبزه های خیس واسه چایی داغ دلم تنگ شده برم دره بقا و به اتوبان خیره بشم . واسه بغلت ....
-
دوشنبه، 14 خرداد، 1386
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 13:01
دوشنبه، 14 خرداد، 1386 حالا که داری میری .... تنهاییم رو با کی قسمت کنم؟ شادی هام رو به کی بگم؟ اعتمادم رو خرج کی کنم؟ تو تنها کسی بودی که فرنوش رو بدون اروئیکا هم دوست داشتی . میدونم که میخوای بگی همیشه کنارمی .ولی دیگه چطوری میخوای با موهام بازی کنی؟ چطوری تو گریه هام بغلم کنی؟ چطوری تو خنده هام ببوسیم؟ ....... تو...
-
چهارشنبه، 9 خرداد، 1386
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 13:00
چهارشنبه، 9 خرداد، 1386 سلام کی گفته از دل برود هرآنکه از دیده برفت؟ امروز شد سه سال که نیستی و امروز شد یک سال که من ازت بزرگتر شدم هنوز هم اون کوه و اون فال حافظ و حرفت توی گوشمه ببین کی دوباره ماها اینجا باشیم حق با تو شد . ولی خوب چه باک من که هر سال سر تولد تو شمعهات رو برات روشن میذارم و تو که هر سال واسه فوت...
-
پنجشنبه، 3 خرداد، 1386
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:57
پنجشنبه، 3 خرداد، 1386 سعی میکنه لبخندش رو پنهون کنه . چشمهاش برق میزنه . پریدم و بغلش کردم . بوسیدمش . آروم گفت، بزرگ شدی . خندیدم و گفتم : نه پیش تو ، پرسید : عاشق شدی؟ . سرم انداختم پایین و گفتم : گمونم آره ابروش رو بالا انداخت و گفت: پس عشقت کو؟ . خندیدم و گفتم : مال من نبود، رفت دنبال جفت خودش لبخند زد و گفت :...
-
پنجشنبه، 3 خرداد، 1386
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:57
پنجشنبه، 3 خرداد، 1386 سعی میکنه لبخندش رو پنهون کنه . چشمهاش برق میزنه . پریدم و بغلش کردم . بوسیدمش . آروم گفت، بزرگ شدی . خندیدم و گفتم : نه پیش تو ، پرسید : عاشق شدی؟ . سرم انداختم پایین و گفتم : گمونم آره ابروش رو بالا انداخت و گفت: پس عشقت کو؟ . خندیدم و گفتم : مال من نبود، رفت دنبال جفت خودش لبخند زد و گفت :...
-
شنبه، 29 اردیبهشت، 1386
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:53
شنبه، 29 اردیبهشت، 1386 سه شنبه، 22 دى، 1383 شاید اروئیکا از اینجا بره و فقط فرنوش بمونه . آخه نمیتونه خیلی چیزهارو بگه ... چاره ای نیست . حتی گله ای هم نیست .... امروز وقتی مچش رو گرفتم که داشت اینو میخوند ... واسه همین میذارمش واسه خداحافظی اروئیکای واقعی .... داشتم فراموشت میکردم اما باز دوباره دیدمت تو غمها غوطه...
-
شنبه، 4 فروردین، 1386
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:50
شنبه، 4 فروردین، 1386 دختر قشنگم . سال نو و بهار نو مبارکت باشه . بخند که بهار من از خنده تو شروع میشه . بخند که تپه آرزوها تشنه عطر نگاه همیشه بهاریت شده . بخند که باغبان بلند ترین چنار تپه آرزوهایت ثانیه میشمارد تا بوسه بر قدمهای طلاییت بدهد . بخند فقط برای بهار بخند .
-
سه شنبه، 10 بهمن، 1385
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:42
سه شنبه، 10 بهمن، 1385 آزارم می دهی ... به عمد اما من آنقدر خسته ام , آنقدر شکسته ام که هیچ نمی گویم نه گله ای نه شکوه ای حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است دیگر چیزی برای دلبستن نمانده است انتظار بی مفهوم است نه کینه ای . نه بغضی . نه فریادی فقط صدای چلک چلک باران این منم که روی وسعت دل زمین می گریم
-
پنجشنبه، 7 دى، 1385
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:40
پنجشنبه، 7 دى، 1385 برگهای خیس پائیزی تو هر قدم طعنه تابستان سبز میزدن و نوید زمستان تاریک رو میدادن، ولی واسه گل همیشه بهار، همیشه بهارهِ .
-
دوشنبه، 6 آذر، 1385
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:38
دوشنبه، 6 آذر، 1385 ابرهای سیاه شک و ساعقه های تند نفرت جلوی طوفان حقیقت قدرتی نداشتند ، خورشید مهر باز میخواد بی منت بتابه تا سیاهی شب قبل جبران بشه .
-
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:36
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خیلی دوست داره از سد کلمات بگذره و ساده ساده حرف بزنه . مثل همون وقتهایی که تو گرمای بغلت همه یخهای زندگیش رو آب می کرد . راستش رو بگه . دلش برات تنگ نشده . برای تویی که دیگه نیستی. نه ! شاید دلتنگ اون بارون بهاری بشه که پاک بود و زلال ولی دلتنگ تویی که از رنگین کمون هم رنگارنگ تر بودی نیست . دلش برای تو...
-
سه شنبه، 25 مهر، 1385
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:30
سه شنبه، 25 مهر، 1385 دستهاش رو بلند و کرد . صورتش خیس اشک بود . دلش بی تاب بود و همه امیدش به اونی که اون بالاست . میخواست خودش رو گرو بذاره تا عزیزش دوباره چشم بازکنه ... ساعتها میگذشت و اون همچنان دستش رو به آسمون بود ....«خدایا اونو به من ببخش» یه صدای ریز از پشت سرش اومد . برگشت و نگاه کرد . یه دختر بچه با پوست...
-
دوشنبه، 17 مهر، 1385
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:28
دوشنبه، 17 مهر، 1385 خسته شدم . از این همه دروغ . از این همه تظاهر . از این چشمهای نامحرمی که همیشه و همیشه نگام میکنن . از چشمهایی که میخوان ببینم شکستنمو تا بگن خودشون بزرگ بودن . از هیزم شکنهایی که با غرور بالا سر بلندترین چنار تپه من وایسادن . تپه ای که من ساختمش با ذره ذره امید و آرزوم با همه شب بوها و ارکیده ها...
-
دوشنبه، 27 شهریور، 1385
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:26
دوشنبه، 27 شهریور، 1385 زندگی همش یه قصه است ... یه قصه سخت و تلخ ... قصه شکفتن یه گل ... پاک بودن و تک بودنش ... زیبایی و عطرش ... یه گل سرخ با چند تا خار کوچیک ... نباید تو نور زیاد غنچه بشه ... نباید تو فصل بی بارون پژمرده بشه ...... نباید خشک بشه خسته بشه .... تو این قصه بره ها گلها رو نمی خورن ... تو این قصه...
-
شنبه، 31 تیر، 1385
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:25
شنبه، 31 تیر، 1385 آروم بود .. آروم تر از هر روز دیگه ای که به یاد داشتم ... دامن سبزش رو بالا زد ...حتی تو آفتاب گرم کویر هم راه تپه آرزوها رو بلد بود ... زره زره تپه جای پاش رو می بوسید ... سخاوت مندانه موهاش رو به نسیم بخشید تا عطر امید همه جا رو پر کنه ... شب بو ها بهش لبخند می زدتد ... ریشه هاش رو تو خاک محکم کرد...
-
جمعه، 23 تیر، 1385
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:23
جمعه، 23 تیر، 1385 دیشب خدا اومد تو خوابم ... به خاطر خلقت تو ازم عذر خواهی کرد ....
-
جمعه، 9 تیر، 1385
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:20
جمعه، 9 تیر، 1385 ماهیان باور نکردند آنچه ما می دیدیم ظهر دم کرده تابستان نیست عطش سرخ درختان بودست آنچه ما می دیدیم تغسی ناب درختان هوس شیطنت بازی مرگ بخشش عشق به خاک خشک نیست بخشش آب به رود است ماهیان باور نکردند عکس آن میخک قرمز در آب بازی برگ درختان بودست زیر رگبار نسیم دلشان پاک تر آب روان تنشان سرخ تر از عشق...
-
چهارشنبه، 7 تیر، 1385
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:18
چهارشنبه، 7 تیر، 1385 رفته بودم سر حوض تابشویم شاید .. چشمان خود را در آب آب در حوض نبود. ماهیان گفتند : " هیچ تقصیر درختان نیست " ظهر دم کرده تابستان بود پسر روشن آب لب پاشویه نشست و عقاب خورشید آمد و او را به هوا برد که برد * * * ماهیان می گفتند در دلاشان اما درد زخم پیدا بود * * * به درک راه نبردیم به...
-
یکشنبه، 4 تیر، 1385
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 12:03
یکشنبه، 4 تیر، 1385 شهاب های دنباله دار رو رها کن ..... تنها ستاره ها میمونن .....
-
دوشنبه، 29 خرداد، 1385
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 11:57
دوشنبه، 29 خرداد، 1385 اون قدیم ندیما یه دلی بود که نذاره غمها این وری بیان اون روزها یه حال و هوایی بود که اگه یه وقت یه غم کوچولو اشتباهی سر و کله اش پیدا میشد مثل کوه پشت هم باشن این روزها نه دلی مونده نه حال و هوایی .... گله از شما نمی کنم . گله از خودم میکنم که اروئیکا و دوستهاش رو فراموش کردم .... گله از خودم...
-
پنجشنبه، 18 خرداد، 1385
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 11:50
پنجشنبه، 18 خرداد، 1385 گاهی وقتها چه ساده عروسک میشویم ! نه لبخند میزنیم .... نه شکایت میکنیم ... فقط .. احمقانه سکوت میکنیم .
-
پنجشنبه، 11 خرداد، 1385
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 10:53
پنجشنبه، 11 خرداد، 1385 تو تمام این خشکسالی یه چشمه بود که تن آفتاب سوخته کویر رو نوازش می کرد ... تازه فهمید چشمه های کویری واسه لبهای تشنه و مشتاق پرستوهای مهاجر که میجوشه نه قلب خشک کویر ... از امروز بیشتر و بیشتر میجوشه ....آخه پرستوها تو راهن ....
-
سه شنبه، 2 خرداد، 1385
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 10:52
سه شنبه، 2 خرداد، 1385 باز اومد و خوند و نتیجه گرفت و الکی باد کرد و رفت به همه گفت ... آخه کوچولو چرا فکر میکنی تو این دنیا به این بزرگی هنوز جایی داری ؟ وقتی یه بار بری زیر بارون بهاری و بذاری تا آخر دلت نفوذ کنه و غصه ها رو بشوره دیگه به قهرمانهایی که مدالهای حلبی دارن جایی نمیدی ... حالا تو مدام بشین و به خودت بگو...
-
شنبه، 16 اردیبهشت، 1385
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 09:59
شنبه، 16 اردیبهشت، 1385 ته ته اون جاده بارونی یه دیوار هست ، یه دیوار پر از پیچک سبز و قهوه ای یه دیوار بلند به اندازه همه عشقی که میشه بی توقع بخشید. یک نفس عمیق اون طرف تر از شب بوهای کنار دیوار، یه صندلی چوبی میبینی ساکت تر از همه انتظارها . تو تنهایی آرومش که شریک بشی گلبرگ های پر پر شده امید رو پیدا میکنی چشمهات...