-
شنبه، 28 آذر، 1383
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:26
شنبه، 28 آذر، 1383 There is no excuse my friend For breaking my heart Breaking my heart again This is where our journey end You’re breaking my heart again
-
پنجشنبه، 26 آذر، 1383
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:25
پنجشنبه، 26 آذر، 1383 سلام ..... اروئیکا با فرنوش قهر کرده .... آخه فرنوش نمیذاره اروئیکا حرف بزنه فرنوش چاره دیگه ای نداره ...... زندگی بهش یاد داده محتاط باشه تقصیر زندگی نیست .......... عقل و دل با هم کنار نمی یان عقل کار دیگه ای از دستش بر نمیاد ....... دل خیلی لجبازه گناه از دل نیست ..... نمیتونه جلوی بچه شیطونش...
-
جمعه، 20 آذر، 1383
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:25
جمعه، 20 آذر، 1383 دیشب یکیشون رو دیدم ..... به همون قشنگی قبل بود اما انگار یکم بزرگتر و درخشان تر شده بود .... کلی خوشحال شدم .... ( ۴ تا بیشتر از اونی که فکرش رو میکنی ) .... آخه خیلی وقت بود ستاره های کوچیک کهکشونم رو گم کرده بودم ..... اگه تو هم برگشت شون رو باور نمیکنی بیا و از نزدیک ببین ....جای بوسه هاش هنوز...
-
دوشنبه، 9 آذر، 1383
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:23
دوشنبه، 9 آذر، 1383 دیروز خیال میکردم همچون ذره ای لرزان و سرگردان در چرخ گردون زندگانی می چرخم و موج می زنم. و امروز به خوبی می دانم که من همان چرخ گردونم و تمام زندگی به صورت ذراتی با نظم در من می جنبد. ( جبران خلیل جبران )
-
دوشنبه، 2 آذر، 1383
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:22
دوشنبه، 2 آذر، 1383 سلام عزیزانم .... خواهش میکنم متن زیر رو ۲-۳ بار بخونید ... بعد به دوستهایی که بهتون پشت کردن و به اونهایی که بهشون پشت کردید فکر کنید .... وبلاگ رو ببندید .... دفعه بعد که آن لاین شدید جواب بدید ................. ای دوست ................... این روزها با هرکه دوست میشوم .... می اندیشم .... آنقدر...
-
چهارشنبه، 27 آبان، 1383
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:21
چهارشنبه، 27 آبان، 1383 من به سراغ زندگی خاکی نفرین شده رفته ام دیده ام که اگر از معبد خوبیها بگذری ولی قلبی به پاکی دیدار دو ستاره نداشته باشی همیشه در حسرت یک بارش بی منت هستی و می مانی , اما اگر بگذاری پرستو های مهاجر خوبی به سراغ دلت بیایند دیگر زندگی حتی بدون هم صدا هم زیباست و گرد و غبار بی مهری های عشق خود به...
-
سه شنبه، 19 آبان، 1383
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:20
سه شنبه، 19 آبان، 1383 امروز هم گذشت ..... چون دیروز ، ..... بد، زشت ، ..... و من هنوز زنده ام ، .... با امید به آینده، در انتظار فردا ...... ************************************************** یه یا علی گفتم و دوباره شروع کردم میخوام به خودم ثابت کنم هنوز همونیم که " نمیشه " برام غیر قابل باوره...
-
دوشنبه، 13 مهر، 1383
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:20
دوشنبه، 13 مهر، 1383 دوباره سلام . بازم برگشتم که بنویسم . دلیل واقعیش رو خودمم نمیدونم . فقط میدونم حرفهام رو دلم سنگینی میکنه . حداقل این صفحه سفید بدون اینکه بخواد منو به خاطر غمها و نگرانیهام متهم کنه اونها رو گوش میکنه کاری که تو این دوره زمونه از دست هیچ کس دیگه حتی خود من برنمیاد. یه چیزایی تو ذهنم داره قلقلکم...
-
سه شنبه، 12 خرداد، 1383
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:19
سه شنبه، 12 خرداد، 1383 محمود FBI مرد .... 24 خرداد81 تو دفترم نوشته بودم که دوسش دارم و حالا بعد از دوسال 11 خرداد 83 جلوی عکسش ایستادم و اشک ریختم. به چشمهای همیشه آرومش نگاه کردم . آرامشی که من تا دیروز درکش نکردم . چقدر برای رفتن عجله داشتی دوست من. و من اشک میریختم . جلوی آدمهایی که منو نمیشناختن . همین ... این...
-
جمعه، 28 فروردین، 1383
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:18
جمعه، 28 فروردین، 1383 کوچکتر که بودیم دلهای بزرگی داشتیم.... حالا که بزرگ شدیم.... چقدر دلتنگیم..!!! ***************************************************** چقدر دل بزرگی میخواد بخشیدن و چقدر دل بزرگتری میخواد صبر کردن
-
پنجشنبه، 13 فروردین، 1383
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:18
پنجشنبه، 13 فروردین، 1383 دزدی بوسه عجب دزدی پر منفعتی است که اگر باز ستانند دو چندان گردد ****************************************** ستاره های آسمونمو بهت دادم و جاش ازت بوسه گرفتم نمیدونم سود کردم یا زیان فقط میدونم لذت بردم
-
سه شنبه، 26 اسفند، 1382
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:17
سه شنبه، 26 اسفند، 1382 روی زمین پر است از صدای پای مردانی که .... در حالیکه تو را میبوسند .... در ذهن خود طناب دار تو را میبافند.... ********************************************************** ومن دیگر فقط ذهن تو را باور دارم و نه چشمان نمناک عاشقت را .....
-
سه شنبه، 12 اسفند، 1382
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:16
سه شنبه، 12 اسفند، 1382 سلام من برگشتم ، اما اینکه چرا رفتم و وقتی که رفتم چرا برگشتم اول که اروئیکا شروع کرد به نوشتن خیلی خسته بود خسته از حرفهایی که نمیتونست بزنه و از دردهایی که کشیده بود . یه نفر گفت بنویس گفتم چشم . اروئیکا شد روح خسته و بغض کرده فرنوش و شروع کرد به نوشتن ،نوشت و نوشت و نوشت یه چیزایی نوشت که من...
-
شنبه، 27 دى، 1382
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:16
شنبه، 27 دى، 1382 دیروز روز اول امتحانا بود . خیلی خوشحال بودم که می تونستم دوباره بچه ها رو ببینم .دلم واسه تک تکشون تنگ شده بود . آخه بعد از روز انتخاب واحد دیگه نرفته بودم دانشگاه (من پیام نور درس میخونم ) ..... پام که رسید دم دانشگاه بچه ها اومدن گفتن شیرینی ما کو؟ انگار همه دنیا خراب شد رو سرم . چه شیرینی باید...
-
سه شنبه، 16 دى، 1382
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:15
سه شنبه، 16 دى، 1382 چشمهای درشتش دیگه متوجه من نبود ، زمین رو نگاه میکرد .من هم بی توجه به اون داشتم داد میزدم . داشتم از همه چیز شکایت می کردم از کسی که امید روزهام رو برده بود از کسی که ستارهای شبهام رو چیده بود از کسی که گرمی دستهام رو گرفته بود از کسی که نور چشمام رو خاموش کرده بود ، از کسی که فرنوش رو شکسته بود...
-
جمعه، 12 دى، 1382
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:14
جمعه، 12 دى، 1382 تولد اولین نشانه زندگی در بم مبارک
-
شنبه، 6 دى، 1382
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:13
شنبه، 6 دى، 1382 عجب رسمیه رسم زمونه قصه باد و برگ خزونه آدمها میرن ازشون فقط خاطره هاشون به جا میمونه در شهر بم دیگر سقفی نمانده
-
پنجشنبه، 4 دى، 1382
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:12
پنجشنبه، 4 دى، 1382 دیشب تو خوابم صدای گریه میومد و دعوا اولی با صدای لرزونی گفت : دوسش دارم دومی با قاطعیت جواب داد: میدونی برای دوست داشتنت چه قیمتی داری میدی؟ اولی آهی کشید و گفت : اون فقط یه کم وقت می خواد تا بزرگ بشه دومی گفت: برای بزرگ شدن وقت زیادی داشته اولی زمزمه کرد : برای داشتنش حاضرم همه چیزمو بدم دومی...
-
پنجشنبه، 27 آذر، 1382
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:11
پنجشنبه، 27 آذر، 1382 خواستم با تو عاشق باشم . خواستم با تو برترین باشم . خواستم با تو بخندم ، با تو گریه کنم . خواستم خورشید فقط با ما و بر ما بتابد . خواستم همیشه با هم با شیم . اما ...... فراموش کردم که تو را در جاده اهدافم جا گذاشتم .
-
جمعه، 21 آذر، 1382
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:10
جمعه، 21 آذر، 1382 من به مردی وفا نمودم و او پشت پا زد به عشق و امیدم هر چه دادم به او حلالش باد غیر از آن دل که مفت بخشیدم دل من کودکی سبک سر بود خود ندانم چگونه رامش کرد اوکه می گفت دوستت دارم پس چرا زهر غم به جامش کرد؟
-
یکشنبه، 16 آذر، 1382
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:09
یکشنبه، 16 آذر، 1382 سلام دوستهای خوبم روزی که نوشتن رو شروع کردم به خودم گفتم اینجا فقط دلم حرف می زنه دلم که شروع کرد به گفتن حرفهایی که هیچ وقت نگفته بود تازه فهمیدم باهاش چه کار کردم . تا خواستم جبران کنم تلخی حرفهاش نا امیدم کرد . باعث شد ستاره هام رو گم کنم . الان هم باهام قهر کرده . می گه حرفی واسه گفتن ندارم ....
-
پنجشنبه، 13 آذر، 1382
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:08
پنجشنبه، 13 آذر، 1382 الان 3 ماهه که دارم هر چند وقت یک بار یکی از ستاره های خوابم رو میدم به ستاره خودم ولی 2-3 شب پیش که دستمو برا برداشتن ستاره ها بلند کردم دیدم هیجی برام نمونده ، با خودم گفتم اشکال نداره آسمون منو اون نداره که ، دزدکی به آسمونش سرک کشیدم آخه دلم برای اون نورهای کوچولو قد یه آسمون ستاره تنگ بود ،...
-
یکشنبه، 9 آذر، 1382
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:07
یکشنبه، 9 آذر، 1382 خسته شدم ، خسته شدم از بس غصه هام رو اشک کردم بیرون ریختم آخه تمومی نداره که حتی دردی هم دوا نمی کنه می دونم تو هم از اشکهای من خسته شدی . ولی چه کار کنم که حرفام رو نمی شنوی . وقتی نمی تونم به تو بفهمونم چی دارم می کشم دیگه کفتنم چه سودی داره؟ وقتی حرفام به جایی نمی رسه و بر میگرده تو گوش خودم...
-
شنبه، 8 آذر، 1382
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:06
شنبه، 8 آذر، 1382 این منم ، خسته و افسرده ، وسط تاریکی ایستادم بارم سنگینه ، دستام خستس ، چشمام سو نداره ، دلم طاقت نمی یاره خدایا !! با توام ، کجایی؟ صدامو می شنوی ؟ خدایا !! با توام ،اصلا" نگاه کردی ببینی من چقدرم؟ اصلا" منو می شناسی؟ این منم همونی که این بار و گذاشتی رو شونش ، من را نگاه کن فقط یک بار جای...
-
جمعه، 7 آذر، 1382
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:05
جمعه، 7 آذر، 1382 یادت هست روزی که تو را به مهمانی ستارگان چشمانم دعوت کردم؟ یادت هست در درخشش چشمانم گم شدی؟ یادت هست تو را پیدا کردم؟ یادت هست ستارگان چشمانم را چیدی؟ یادت هست از چشمانم خاطره ساختی ؟ می دانم نمی خواهی به یاد بیاوری ، .............. پس گفتن من چه سود دارد ؟
-
جمعه، 7 آذر، 1382
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:05
جمعه، 7 آذر، 1382 کاش می شد باز آسمان ما آبی باشد کاش می شد باز مهتاب برای ما بتابد کاش می شد باز آرامش دریا مهمان قلبهایمان باشد کاش می شد باز من و تو ما باشیم اما ............ حقیقت این است ، آسمان آبی ما ابری شده مهتاب ما خاموش شده دریای ما طوفانی شده چون دیگرمن و تو ما نیستیم من سرگردانم و تو تنها .
-
جمعه، 30 آبان، 1382
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 09:04
جمعه، 30 آبان، 1382 من به سراغ زندگی خاکی نفرین شده رفته ام دیده ام که اگر از معبد خوبیها بگذری ولی قلبی به پاکی دیدار دو ستاره نداشته باشی همیشه در حسرت یک بارش بی منت هستی و می مانی , اما اگر بگذاری پرستو های مهاجر خوبی به سراغ دلت بیایند دیگر زندگی حتی بدون هم صدا هم زیباست و گرد و غبار بی مهری های عشق خود به خود...